دقت کردید چقدر ما با والدینمون سر نصیحت کردنهاشون تعارض داریم؟! احتمالا شما هم مثل من وقتی کمسنتر بودید، با خودتون میگفتید وقتی بزرگ بشم دیگه قرار نیست اینقدر از دستشون حرص بخورم، اما حتی وقتی سنتون بیشتر شد، برای خودتون کار پیدا کردید، ازدواج کردید و حتی بچهدار هم شدید، باز مشاهده کردید که از این خبرا نیست و حالا حالاها قراره با نصیحتهای پدر یا مادر، تبدیل بشیم به همون نوجوون بیحوصله و عصبانی!
جالبه بدونید توی روانشناسی نظریهای به اسم سیستمهای خانواده وجود داره و به این اشاره میکنه که: سیستم خانواده هم مثل هر سیستم دیگهای، برای داشتن تعادل مجبوره خودش رو حفظ کنه. به همین دلیل هر کدوم از اعضای خانواده در اثر شیوههای تعاملی بین اعضا، یک نقش ثابت رو به عهده میگیره تا تعادل از بین نره. یعنی چه؟
اجازه بدید مثال بزنم:
احتمالا هستند اطرافتون خانوادههای پرجمعیتی که که پدر یا مادر کنترلگری در اون حضور دارند، اما بچههاشون در مقابل این کنترلگری رفتارهای متفاوتی نشون میدند. مثلا یکی از بچهها دائم غر میزنه، یکیشون لجبازه و یکی دیگه کاملا سر به راهه و هیچ اعتراضی نمیکنه.
حالا نکته اینجاست که حتی اگر اون بچهها الان 50 سالشون شده باشه و پدر مادرشون بیشتر از 70 سال سن داشته باشند، باز هم وقتی دور هم جمع میشند برای اینکه اون سیستم قدیمی در تعادل باقی بمونه، باز همشون به همون نقشهای قدیمی لجبازی، عصبانیت یا سکوت و… برمیگردند. چه جالب! پس یعنی ممکنه مادر 45 ساله و آروم من وقتی میره خونه پدربزرگم، اونجا تبدیل به یک انسان سرکش و عصبانی بشه چون نقشش در اون جمع و شرایط به نقشش در گذشته برمیگرده!
چه کنیم؟
نکته مهم اینجاست که احتمالا خود ما در اثر برگشت این الگوهای قدیمی و بدرفتاری، اول از همه ناراحت میشیم. جالا چه در اثر ناراحتی که همون لحظه و در خانواده داریم و چه در اثر پشیمونی بعدش. پس سوال الان اینه که چه کنیم؟ چطور وقتی باز به خونه سر میزنیم، تعارضات کمتری با پدر و مادر داشته باشیم و بتونیم حال خوبمون رو خوب نگه داریم؟!
1_ آماده باشید
با توجه به توضیحاتی که تا اینجا دادم، قطعا الان میتونید برای به وجود اومدن این شرایط آماده باشید. به این ترتیب حداقل کار ممکن، اینه که از محرکها و زمینهسازهای اون تعارضات جلوگیری کنید! مثلا اگر میدونید که همیشه قراره برای ولخرجیهاتون مورد نصیحت پدرتون قرار بگیرید، سعی کنید اجازه ندید بحث به اون سمت کشیده بشه. یا حتی اگر همیشه سر سفره شام بحث به جاهای باریک میرسه و براتون آزاردهندست، یا به بهونهای سر سفره حاضر نشید، یا اصلا دست همه رو بگیرید و به یک رستوران و پارک و هر جایی برید که باعث بشه اون بحثها شکل نگیره. همینطور این تغییرات کمک میکنه شما از اون الگوهای قدیمی دور بشید.
2_ همدلی کنید
تجربه نشون میده که اصولا نصیحت کردن والدین باعث میشه سریع حالمون بد بشه و حتی با اونها به مشکل بخوریم. مخصوصا اگر این نصیحتها از طرف والدین، به شما و با موضوع اصول تربیت فرزندتون باشه! چراکه شما توی ذهنتون هزار تا خاطره و مثال از رفتار بد پدر و مادرتون دارید.
اینجا همدلی میتونه بهتون کمک کنه. یعنی چی؟ یعنی اینکه یادتون باشه در عین اینکه این گفتگوها و نصیحتها واقعا ناراحتکننده است، نیتِ اصلی والدین نه سرزنش، بلکه نشون دادن اهمیت و ارزشیه که برای شما قائلند! به زبان دیگه، اگر از طرف پدرتون نصیحت میشید، به این دلیله که پدر سعی میکنه از فرزندش محافظت کنه. البته این رو هم باید در نظر بگیرید پدر شما خودش احتمالا با یک عالمه آسیبی بزرگ شده که از طرف والدین بهشکل ناخواسته بهش منتقل شدند!
3_ برای خودتون زمان بزارید
در نهایت بدونید اصلا اشکال نداره اگر بعضی وقتا که حالتون از رفتار والدین بد شده، یک زمانی به خودتون بدید و جایی خلوت کنید. حتی اگر توی بدترین شرایط هستید، میتونید 10 دقیقه توی یک مکان خلوت مثل اتاق خواب یا هر جای دیگه با خودتون خلوت کنید تا تنشی که به وجود اومده کمتر بشه و دوباره انرژیتون رو به دست بیارید.
همینطور اگر قراره برای یک مدت طولانی پیش خانواده باشید، حتی میتونید با برنامهریزی و اختصاص دادن زمانهایی به ورزش، کتاب خوندن و گردش و… باعث بشید زمانهای خالی کمتری رو پیش اونها باشید و تنش کمتری رو هم تجربه کنید.
کلام آخر
به عنوان کلام آخر، به نظر یکی از اشتباهترین و انرژی بدترین کارهای ممکن در برخورد با خانواده، اینه که بخواید با حرفهاتون اونها رو، در واقع پدر و مادری که سالهاست به این شیوه زندگی کردند رو تغییر بدید. همینطور بدونید قرار نیست معجون و تکنیک خاصی به شما کمک کنه که این رابطه احتمالا آسیبدیده والد و فرزند رو بهبود بدید. در چنین شرایطی کمک گرفتن از تکنیکهای بالا برای کاهش تنشها، بهترین انتخابه.